امروز صبح شوکه شدم 

پدر دوستم به رحمت خدا رفت و من چقدر متاثر و غمگینم

روحشون شاد

 

دلم به درد اومد واقعا 

درسته که هممون همچین روزی رو تجربه میکنیم اما وقتی ناراحتی عزیزانتو میبینی و کاری نمیتونی بکنی اونوقته که حضور خودتو بی فایده میدونی  

فقط مرور زمان میتونه  این درد و غم رو کاهش بده

 

 


دوستم ازم خواسته بود قیمت فیلمبرداری و عکاسی عروسی برادرمو قیمت کنم 

تیر سال ۹۷ . شده ۶میلیون البته فکر کنم چون آشنای برادرم بوده این قیمت شده چون اونا هلی شات هم داشتن و تو تالار هم دوربین متحرک داشتن که نمیدونم اسمش چیه و عکس و فیلم اسپورت هم داشتن

 

یه چند سالی میشه که دیگه خود عکاسا خودشون عکسارو آلبوم میکنن و قشنگه

 

یکی از همکارام قبلا فیلمشو آورده بود تو سرکار و نشونمون داد . افتضاح بود 

مثلا یه جا عروس از داماد ناراحت بود و قیافه اومده بود براش و داماد هم با اون حال لبخند الکی رو لبش بود که اونو تو فیلم حذف نکرده بود و چقدر خندیدیم

و عکساشونم خیلی معمولی با ژست های قدیمی

 

 

 


با بغضم بغضش گرفت و چشماش پر از اشک شد

.

.

.

مادرم

 

و بیشتر از هر لحظه ی دیگه قلبم براش تپید و میشد براش بمیرم

بغلش آورمم کرد که 

 

من بهترین مادر رو دنیا دارم که تو هیچ لحظه ای منو تنها نمیزاره و به پای حرفا و دردو دلام میشینه

 

 

بعد از چند دقیقه

صبا بغلم نشست و با زبون شیرینش گفت عزیدم دوست دارم(عزیزم دوستت دارم)

بهش میگم تو خرگوشی یا موشی؟ میگه موسم

بعد میگه آددمم و بعد میگه فشته ام

چقدر این بچه دوست داشتنیه 

سه روزه دیگه میشه دو ساله و خواهرمینا میرن رشت که تولدشو اونجا بگیرن بخاطر خونواده شوهرش

 

باید بفکر کادوی تولدش باشم

مو فرفری من عاشقتم

 

 


رز موزیک
امروز مهمون بازی داشتیم . اولش حوصله ی مهمون نداشتم ولی وقتی اومدن خوش گذروندیم . دختر داییم کاملا لهجه یزدی گرفته و من تعجب میکردم که چطور انقد یزدی طور صحبت میکنه ! اینو بهش گفتم و گفت وا مگه من یزدی صحبت میکنم؟ گفتم آره خودت خبر نداری یزدی شدی رفت! لهجه ی شوهرش رو گرفته و با مزه صحبت میکرد. چقدر چاااااق شده بود خدای من! انگار که همون دختر نحیف و لاغر فامیل نبود!!! اینجوری پیش بره میترکه حتما .
یه سری مانتو و لباسهایی که نمیپوشیدم رو میخواستم بندازم دور که عروسمون گفت اگه قابل پوشیدن هستن بدیم به یه نیازمندی که مامانش میشناسه . قبول کردم حالا نشستم و دارم نگاه میکنم که کدوم رو ببخشم و چشمم روش نمونه! قبلا کلی شلوار جین داشتم اما وقتی دلم رو میزنن نمیخوامشون حتی اگه نو باشه . دلم میخواد جین روشن بخرم و تیپم رو مثل سابق کنم . شلوار مشکی چسبون هم دلم رو داره میزنه . تنوع لازم دارم .
توی تراس روی زمین نشسته بودم . به گلها نگاه و آهنگ گوش میکردم ! نمیدونم چه مدت گذشت . اما وقتی بخودم اومدم دیدم کلی گردوی تازه خوردم . فکر میکنم ۲۰ تایی میشدن! این چندتا گردو زیر برگهای یکی از گلدونا رو زمین پخش شده بودن . میدونم کار مادرم بوده . انگار که از اون گلها گردو باریده بود . اصلا دوست نداشتم از جام بلند بشم . با دسته ی برس مو شکستمشون و خوردم . دستام یه کوچولو دوباره سیاه شدن ! ولی مهم نیست
دیشب بعد از مدت ها آشپزی کردم . وقتی به مامانم گفتم‌میخوام من شام بپزم تعجب کرد ! البته خوشحال هم شد و داشت میرفت پایین پیش خواهرم . من تنها موندم و صدای موسیقی رو زیاد کردم و شروع کردم به آشپزی . پیش بند بستم و دست به پختن مرغ زعفرانیشدم! نیاز به رون مرغ بود و مامانم مرغ ها رو جدا بسته بندی نمیکنه . و دیدم تو یه بسته رون مرغ نداریم و اگه میخواستم کل مرغ ها رو یخش رو آب کنم تا فقط رون ها رو جدا کنم خراب میشن .
خانوما که مجردن . خیلی لطیفن . خیلی مهربونن . خیلی از خودگذشته هستن وووو ولی بعد از متاهلی یه طوری میشن ! ( البته نه همه) انگار که همون دختر بی زبون لطیف نبودن! خونخوار میشن . بد دهن میشن . اصلا آدم میگه این همون دختر بود! خلاصه که چجور میشه که آدما به این حالت درمیان؟ من از همچین زنی متنفرم . از زنی که دیگران از رفتارش بترسن و مجبور به تحملش بشن ! زنی که شوهرش رعایت حالش رو میکنه و اون زن دور برمیداره و فکر میکنه محبوب شوهرشه در حالی که فقط
چقدر روزهای خوبی منو دوربین گوشی داریم . براش خودمو رنگی رنگی میکنمو . موهامو فرفری میکنمو . لباس خوشگل میپوشمو . و میرقصمو میرقصمو میرقصم . حس خوبیه که دوربین گوشی نظاره گر اینهمه ناز و ادا هست! + وسیله ی ویو کردن مو دارم اما دلم اون مدل فر رو دوست نداره . بنابراین دختر غریبه تصمیم گرفت به کمک یک عدد سیخ کبابی و اتوی مو موهاش رو فرفری کنه و لذت ببره از تغییر چهره اش . . . . به این صورت که موهای بلندش رو دور سیخ پیچید و موی به سیخ زده رو داد
همیشه از هر چی بدم اومده سرم اومده . همین چند روز پیش نوشتم پوشش مرد با لباس گل گلی دوست ندارم و اینکه کو خواستگار؟ پسری با لباس گل گلی خواستگارم شد???????????? پسر بدی نیستا. منتهی من نمیخوام پسر فامیل بدبخت بشه حداقل این بدبختی رو نصیب یه غریبه کنم تا به خودی ضرری نرسه????
تو اینستا روش صحیح شستن مو رو یاد گرفتم بعد از عمری! رفتم که انجام بدم . باید خیلی ملایم و نرم و لطیف موهارو شست . بدون چنگ زدن . نتونستم و بازم‌ مثل قبل موهامو شستم . آخه مو تمیز نمیشه که . با خشک کردن مو هم که کلی مشکل دارم . میگن سشوار مو رو خشک میکنه و استفاده نمیکنم! میگن حوله رو به مو نسابید . و به صورت ضربه زدن خشک کنید اینطوری که بخوام رفتار کنم دو ساعت طول میکشه فقط مو بشورم و خشک کنم‌.
نگاهم به سمت درخت های توی خیابون بود . برگ های زرد دارن لا به لای برگهای سبز درخت ها خودنمایی میکنن! نشون از اومدن فصل مخصوصشون هست . مثل موهای سفید من لا به لای موهای نه چندان مشکی ! و این هم نشون از فصل پیری! دلم گرفتن‌میخواد تا قشنگی این هارمونی رنگ ها رو قشنگتر حس کنم . عاشق فصل پاییز و قدم زدن روی برگهای رنگارنگش هستم. عاشق صدای خش خش برگ ها که با هر قدم، . . . رنگ گرمی از برگ ها به وجودت رخنه میکنه و احساست رو رنگی رنگی میکنه .
رو زمین خوابیدن چقدر سخته . کمرم داره میشکنه . فکر کنم سرما خوردم . تو اتاق بچه ها تنها خوابیدم و سرد بود . اونجا هم برای خوشگل شدن خالی شده ! زانوهام همچنان درد میکنن ! هیچی دیگه حالا سر من بین بچه های خواهرام دعواست ! اینا میگن اینجا بمون . مو فرفری میگه بیا خونه ما . پسرا موفق شدن و خوشحال که من خونه اونا موندم ! میدونی؟ سرم رفت از اینکه خواهرم داره به پسرش ریاضی یاد میده و اون وسطا هی حرص میخوره
داشتم به این فکر میکردم که چی بنویسم که غیبت طولانیم رو موجه کنه! هیچی! فقط بگم . . . سلام دنیا ۷۵ روز ننوشتن یعنی سکوت شاید دیگه نیازه که بازم بیام بنویسم از هرچی که از روح و روان و ذهن و قلب و روزمرگی هام میگذره

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

متن و اس ام اس های تلگرامی vahid man united zivarallat https://homina.ir/ iranbarbari222.rozblog.com براي لذت بردن از زندگي چكار كنيم کم کاری تیروئید ارزان سرا اسان یادبگیرلذت ببر